یازده سال پیش هروقت شلم بازی میکردم میباختم، تا اینکه یه روز استاد گفت ببین پسر. گفتم ها؟ گفت تا وقتی که با قیافه آویزون بری تو زمین سوسکت میکنن. گفتم چه کنم؟ گفت وقتی نشستی سر میز سینه سپر کن بگو سوسکت میکُنُم دایی. گفتم ینی میبرم اینجوری؟ گفت شاید.!! و من هنوز تو باتلاقِ شایدِ استاد گیرم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر